مدیریت چیست؟
نخست، برای معرفی رشته مدیریت صنعتی، باید به تعریفی از مدیریت برسیم. مدیریت یک رویه مناسب برای به کارگیری منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و براساس نظام ارزشی مورد قبول، صورت میگیرد.
مدیران چه افرادی هستند؟
شخصی که هماهنگی و نظارت بر کار افراد دیگر را بهمنظور تحقق اهداف سازمانی انجام میدهد. اما این تعریف به همین سادگی نیست چون مدیران دستهبندی میشوند.
طبقهبندی مدیران
- مدیران عملیاتی (First- line managers): افرادی که کار کارمندان را مدیریت میکنند.
- مدیران میانی (Middle managers): افرادی که کار مدیران عملیاتی را مدیریت میکنند.
- مدیران ارشد (Top managers): افرادی که مسئول تصمیمگیری در سطح سازمان و ایجاد برنامهها و اهدافی هستند که بر کل سازمان تأثیر میگذارد.
دغدغههای مدیریتی
حالا که به تعریفی از شخص مدیر رسیدیم و طبقهبندی مدیران را میدانیم، دغدغههای مدیریتی را بررسی میکنیم تا به حیطهی فعالیت یک مدیر برسیم:
- کارایی (Efficiency): یعنی درست انجام دادن کارها، بهدست آوردن بیشترین خروجی در برابر کمترین ورودی
- اثربخشی (Effectiveness): یعنی کار درست را انجام دادن، که این دو در کنار هم منجر به دستیابی به اهداف سازمانی میشوند.
- بهرهوری (Productivity): تابعی است از کارآیی و اثربخشی در سازمانها؛ اما مدیران برای نیل به هدف باید رویکردهایی را داشته باشند.
رویکردهای مدیران
اول: رویکرد وظیفهای
- طرح ریزی: تدوین راهبردی برای دستیابی به اهداف و تدوین طرحهایی برای یکپارچگی و هماهنگ ساختن فعالیتها
- سازماندهی کردن: سازماندهی و ساختار مند کردن کارها به منظور تحقق اهداف سازمانی
- رهبری: تأثیر گذاشتن روی افراد، نفوذ در دل آنها و همراه ساختن آنها به اهداف مشترک
- کنترل: پایش مستمر، مقایسه و اصلاح
دوم: رویکرد نقش مدیریتی (دیدگاه مینتزبرگ)
- نقشهای بین فردی یا تعاملی: الگو، رهبریا رابط، باید الگویی برای سازمان در تعامل با بیرون باشد
- نقشهای اطلاعات: پایشکننده، انتشار دهندهی اطلاعات، سخنگو
- نقشها تصمیمگیری: اداره کننده، حلکنندهی اختلافات، تخصیص دهندهی منابع، مذاکره کننده
سوم: رویکرد مهارتی
- مهارتهای فنی (Technical skills): دانش تخصصی دریک حوزهی خاص
- مهارتهای انسانی(Human skills): توانایی تعامل و کارکردن با دیگران
- مهارتهای ادراکی (Conceptual skills): توانایی فکرکردن و مفهوم آفریدن در مورد شرایط پیچیده مرتبط با سازمان
مدیریت صنعتی
مدیریت صنعتی ترکیبی از دو کلمه است، صنعت و مدیریت. صنعت به معنای اشاره به فعالیت در صنعت است. صنعت را میتوان به عنوان «کاربرد روشهای پیچیده برای تولید کالاها و خدمات اقتصادی» تعریف کرد. «روشهای پیچیده» به استفاده از ماشینهایی اشاره دارد که کمیت و کیفیت تولید را بهبود میبخشد. زمینه، «صنعت» صرفاً به فعالیتهای مرتبط با تولید، تجارت یا تجارت اشاره نمیکند. معنای وسیعتری دارد و شامل انواع سازمانهای فعال یا کاری مانند سازمانهای تجاری، آموزشی، تجربی و مذهبی میشود. از سوی دیگر مدیریت به معنای برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی، کنترل، ایجاد انگیزه و هدایت فعالیتهای مختلف در یک سازمان است.
بر اساس نظریه فایول، «مدیریت عبارت است از پیش بینی و برنامهریزی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترل.» با این حال، این تعریف سعی دارد مدیریت را بر اساس آنچه که یک مدیر انجام میدهد و نه مدیریت چیست توصیف کند طبق نظر اولیور شلدون، اصطلاح مدیریت معمولاً برای پوشش شکلگیری خطمشی، اجرای آن، طراحی سازمانها و کارکنان آن استفاده میشود.
ترکیب این دو کلمه باعث ایجاد شاخه جدیدی از مهندسی میشود. مدیریت صنعتی را میتوان به صورت زیر تعریفکرد: «شاخه مهندسی – که به ایجاد و مدیریت سیستمهایی میپردازد که افراد، مواد و انرژی را به روشهای بهرهور، یکپارچه میکنند. مدیریت صنعتی فرآیند سازمانی است که شامل برنامهریزی استراتژیک، تعیین اهداف، مدیریت منابع، به کارگیری داراییهای انسانی و مالی مورد نیاز برای دستیابی به اهداف و بررسی و مقایسه نتایج میباشد. مدیریت صنعتی در جامع ترین معنای خود به مدیریت سیستماتیک تمام جنبههای صنعت (یا کارخانه) اشاره دارد. تکنیکهای به کار گرفته شده فراتر از افزایش بهره وری یا کنترل عامل هزینه مکانیکی است. همچنین شامل ساختار سازمانی، مدیریت، و مشکلات انسانی هستند.
مدیریت صنعتی شامل مطالعه عملکرد ماشینها و همچنین افراد است. متخصصانی برای نگهداری دستگاهها در شرایط کاری خوب و اطمینان از کیفیت تولید آنها به کار گرفته میشوند. بر جریان مواد از طریق کارخانه نظارت میشود تا اطمینان حاصل شود که نه کارگران و نه ماشین آلات بیکار نیستند. بازرسی مداوم برای حفظ خروجی در حد استاندارد انجام میشود. مدیریت صنعتی شامل مطالعه عملکرد ماشینها و همچنین افراد است. متخصصانی برای نگهداری دستگاهها در شرایط کاری خوب و اطمینان از کیفیت تولید آنها به کار گرفته میشوند. بر جریان مواد از طریق کارخانه نظارت میشود تا اطمینان حاصل شود که نه کارگران و نه ماشینآلات در بهترین بهره وری د رحال فعالیت باشند. بازرسی مداوم برای حفظ خروجی در حد استاندارد انجام میشود. همه ی این نکات از وظایف یک مدیر صنعتی است.
تفاوت مدیریت صنعتی و مهندسی صنایع
دو رشته مدیریت صنعتی و مهندسی صنایع از نظر دید با هم متفاوتند یعنی اینکه مدیریت با دید انسانی و اجتماعی شکل گرفته ولی مهندسی صنایع یک دید مهندسی و علمیو صنعتی را برای بالا بردن راندمان کاری به کار میگیرد.
واقعیت این است که مهندسی صنایع، بازوی اجرایی مدیریت برای بهبود سیستمها است. مدیریت یک دید کلان نسبت به همه وجوه یک سازمان دارد (نظیر مالی و حسابداری، بازاریابی و فروش، تولید، منابع انسانی و…) که مهندسین صنایع چنین دیدگاه جامعی را ندارند. به عبارت دیگر، مهندسی صنایع ، به عنوان پلی بین مدیریت و رشتههای فنی عمل میکند. به همین دلیل است که در رشته مدیریت، با ابزارها و تکنیکهایی آشنا میشوند که مهندسین صنایع آنها را خیلی عمیقتر مطالعه میکنند و از طرف دیگر، مهندسین صنایع، دروس فنی (نظیر فیزیک، استاتیک، مقاومت مصالح، علم مواد، روشهای تولید، مبانی برق، شیمیعمومی، برنامهنویسی کامپیوتر، نقشهکشی صنعتی و …) را میگذرانند تا بتوانند با کارشناسان رشتههای فنی، ارتباط برقرار نمایند؛ در حالی که دانشجویان رشته مدیریت، چنین دروسی را پاس نمیکنند. مهندسین صنایع، برخی دروس مدیریتی (نظیر: اصول مدیریت، اصول حسابداری، اقتصاد خرد و کلان) را میگذرانند تا بتوانند دیدگاه هزینه-فایده و اقتصادی را بدست آورند.
مهندس صنایع، کسی است که بتواند حرکت بین کل و جزء را انجام دهد. یعنی از یک طرف، یک مهندس صنایع باید بتواند همانند یک مدیر ارشد به موضوعات بنگرد. نگرش مدیریت ارشد به هر موضوع عمدتاً از دیدگاه هزینه-فایده و ارتباط آن با سایر وجوه سازمان است. مهم است که مهندسین صنایع بتوانند چنین دیدگاهی داشته باشند.
این دو رشته شباهتهایی در دروس تخصصی با هم دارند. اما تفاوتهای آنها در این است که در بعضی از جاهایی که مهندس صنایع به بعد فنی توجه دقیقی دارد یک مدیر صنعتی به آن به صورت کلی و کلان نگاه میکند و در عوض به بعد مالی و هزینهیابی و همچنین بعد انسانی در جهت بهرهوری که محصول کارایی و اثربخشی است توجه خاصی دارد که نشاندهنده انعطافپذیری بالای رشته مدیریت صنعتی است.
حرکت بین جزء و کل (یا به عبارت دیگر در حد فاصل مدیریت و رشتههای فنی ماندن) کاری بس مشکل است. برخی کل نگر شده و دوست دارند مدیر شوند که در این صورت باید سایر جنبههای دانش مدیریت را نیز کسب نمایند تا طبل غازی نشوند. بنابراین جایگاه مهندسی صنایع و مدیریت صنعتی ، یکسان نیست و اینها حلقههای به هم پیوسته یک زنجیر هستند.
در این جا باید اشاره کرد که سازمانها را میتوانیم به سه سطح تقسیم کنیم. سطح اول، مدیران ارشد سازمانند. سطح دوم مدیران میانی و سطح سوم مدیران عملیاتی. مهندسان صنایع میتوانند در سطوح دوم و سوم و مدیران صنعتی میتوانند در سطح اول فعالیت کنند. البته باید اشاره کرد که دانشآموختگان مدیریت صنعتی و مهندسی صنایع، تحت هر شرایطی گزینههای بهتری نسبت به فارغالتحصیلان رشتههای فیزیک، شیمی، ریاضی، کشاورزی، مامایی و.. برای تصدی این سطوح سهگانه در سازمانهای تولیدی هستند.
یک مدیر صنعتی دید کلی و کلان دارد و در عوض به بعد مالی و هزینهیابی و همچنین بعد انسانی در جهت بهرهوری که محصول کارایی و اثربخشی است توجه خاصی دارد که نشاندهنده انعطاف پذیری بالای رشته مدیریت صنعتی است. واقعیت این است که مهندسی صنایع، بازوی اجرایی مدیریت برای بهبود سیستمها است.
یک نقطه ضعف رشتههای تخصصی، محدود نمودن نگرش افراد است. یکی از این محدودیتها، عدم توجه علمی و جدی به هزینه-فایده در تصمیمها و طراحیها است. معیار مورد نظر آنها برای موفقیت ، It works است. یعنی اگر سیستم طراحی و اجرا شده توسط آنها کار کند، خود را موفق میدانند. به عنوان مثال، یک مهندس کامپیوتر، متمرکز بر طراحی و ساخت نرمافزاری است که «کار کند» و یا حداکثر، برتریهای فنی داشته باشد اما کمتر آنرا از دیدگاه هزینه-فایده تحلیل میکند. بنابراین یکی از وظایف مهندسین صنایع در پروژههای نرمافزاری، داشتن دیدگاه هزینه-فایده است.
از طرف دیگر، مهندسین صنایع باید بتوانند به میزانی دانش تخصصی در زمینه فعالیت خود کسب نمایند که توان برقراری ارتباط با متخصصین رشتههای دیگر (نظیر کامپیوتر، مکانیک، عمران و …) را دارا باشند. کسانی که تجربه کاری دارند ، این موضوع را احتمالاً تجربه نموده اند و با مواردی برخورد کرده اند که بچههای رشتههای دیگر، مهندسین صنایع را به دلیل نداشتن تخصص در زمینه فعالیت سازمان، به سخره گرفته اند و یا سرکارشان گذاشته اند یا حداقل جدی نگرفتهاند. از این دیدگاه، ضعف مهم مهندسین صنایع، نداشتن دانش تخصصی کافی است.
حرکت بین جزء و کل (یا به عبارت دیگر در حد فاصل مدیریت و رشتههای فنی ماندن) کاری بس مشکل است. برخی کلنگر شده و دوست دارند مدیر شوند که در این صورت باید سایر جنبههای دانش مدیریت را نیز کسب نمایند تا طبل غازی نشوند. برخی نیز جزءنگر شده و روی یک فیلد متمرکز میشوند. شاید به دلیل مشکل بودن ایفای چنین نقشی است که برخی از کشورها و دانشگاهها، عطای داشتن رشتهای با محتوای مهندسی صنایع را به لقایش بخشیدهاند و آن را بین رشتههای مختلف، تقسیم نمودهاند.